من نمی خواستم شهید شم!
سه راه مرگ، مجروح، گلوله تانک و شهید
در سه راه مرگ تعداد زیادی مجروح بود که برای انتقال به عقب فقط یک نفربر داشتیم.
سعی می کردیم تا جایی که امکان داره تعداد زیادی مجروح در نفربر جا بدیم.
هر جوری بود اونها رو هل می دادیم تو تا برن عقب
راننده هی داد میزد دیگه جا نیست ما اصلا گوش نمی دادیم.
تا نفر بر راه افتاد
گلوله تانک عراقی رو دیدم که اومد نشست تو پهلوی نفربر!
من فقط گفتم یا زهرا
نمی دونم چند تا بودند.
تو زندگیم یک بار آن هم آنجا جیغ مرگ رو شنیدم.
شب که رفتیم درِ نفر بر رو باز کردیم هیچ چیزی جز یه مشت پودر استخوان پیدا نکردیم.
من اونجا کفر گفتم؛
داد زدم خدایا اگر شهیدم کنی خیلی نامردی!
اون دنیا به
همه شهدا میگم خدا من رو به زور شهید کرد،
من نمی خواستم شهید شم!
به خدا
گفتم من رو برگردون تهران،
یه تیکه کاغذ دستم بده تا
به همه بگم تو سه راه
مرگ چی به سر بچه ها اومد.
این یکی از دلایلی بود که نمی خواستم شهید بشم.
و من چه می دانم که او چه می گوید.
خاطرات جانباز حمید داوودآبادی