یاران شهر، یار

وبلاگی در خصوص شهدا

یاران شهر، یار

وبلاگی در خصوص شهدا

مشخصات بلاگ

با سلام و عرض ادب
در این وبلاگ قصد دارم در خصوص شهدا مطلب بنویسم. همچنین کارهایی که در این خصوص انجام میدم را در این وبلاگ قرار میدم.
خوشحال میشم با نظرات و ایده های خود راهنمایی کنید.
یا علی

آخرین نظرات
  • ۱۲ مهر ۹۵، ۱۳:۲۶ - د‌ل‌باخته ..
    آه...

و من نمی فهمم که او چه میگوید (دیوانه‌ها!)

چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۱۰ ب.ظ

شب عاشورا بود و ما سینه می‌زدیم....

آنها آمدند و سربازها به‌شدت با مشت و لگد و چوب کتک ‌زدند. بعد از آن سربازها نفس نفس زنان عقب کشیدند. ضابط احمد یک عالمه عربی بلغور کرد و آخرش گفت: «عشر عشر اعدام!» بعد از آن رفتند و در را بستند.

 ضابط خلیل که مسئول سیاسی ایدئولوژی آنها بود از پشت پنجره بدون اینکه متوجه باشیم ماها را نگاه می‌کرد. 

همین که آنها رفتند و در را بستند، بچه‌ها بلند شدند همدیگر را بوسیدند و دعا کردند. بگو و بخند راه انداختند. از خوشحالی اینکه به خاطر امام حسین کتک خورده‌اند به هم شادباش می‌گفتند. 

یکدفعه صدای کوبیدن در بلند شد. نگاه کردیم، ضابط خلیل بود. آقا سامر رفت و گفت: « نعم سیدی!» از او پرسید اینها چه‌شون است؟ گفت به هم می‌گویند کتک خوردیم به خاطر امام حسین عبادت قبول! عزاداری قبول باشه! 

ضابط خلیل مثل دیوانه‌ها محافظ‌های پنجره را گرفته بود به‌شدت تکان می داد و می‌گفت: « والله انتم محزب! الله انتم مجنون! 

(تدوین خاطرات آزاده امیر احمدی)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی