و من نمی فهمم که او چه میگوید ۱۴
🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙
🌷همینها هستند که به ثمر رسیدهاند!🌷
✅ هنوز انقلاب پیروز نشده بود و حضرت امام(ره) در تبعید به سر میبردند.
✅ یک روز صبح که میخواستم او را برای نماز از خواب بیدار کنم،
دیدم بیدار است و ناراحت.
❓پرسیدم:
چی شده مادر؟
گفت:
امام را در خواب دیدم.
من و عدهی زیادی در یک طرف ایستاده بودیم و شاه و سربازان و درجه دارانش در طرف دیگر.
شاه رو به امام کرد و گفت:
«پس کو آن یاران باوفایی که از آنها صحبت میکردی؟»
⚪️ امام دست مبارکش را روی گردن من گذاشت و گفت آنهایی که میگفتم همینها هستند که به ثمر رسیدهاند!
چند سالی از این قضیه گذشت.
☀️ انقلاب پیروز شد
و در دوران جنگ مثل بقیهی جوانان برای دفاع از مرزهای میهن اسلامی راهی جبهه شد.
🌹 آخرین بار که میخواست به جبهه برود،
گفت:
"عملیاتی مهمی در پیش داریم.
من هم میخواهم در آن عملیات داوطلب باشم
و اگر خدا بخواهد شهید میشوم."
حرف هایش را زد و ساکش را برداشت و با همه خداحافظی کرد.
چند روز بعد که مارش عملیات به صدا درآمد برای ما یقینی شده بود که او به شهادت رسیده است.
همین طور هم بود.
🔴 پیکر پاکش را که آوردند دیدیم درست از همان قسمت که امام دست مبارکشان را نهاده بودند ترکش خورده و شهید شده است.
🎙راوی: مادر شهید سید رضا سیدین
🔴نثار روح مطهر شهید سید رضا سیدین صلوات🔴