تک تیرانداز را صدا زدم
گفتم: اوناهاش، اونجاست، بزنش!
اسلحه اش را برداشت،
نشانه گرفت،
نفسش را حبس کرد،
ولی ناگهان اسلحه اش را پایین آورد!
گفتم: چرا نزدی؟
گفت: داشت آب می خورد.
تک تیرانداز را صدا زدم
گفتم: اوناهاش، اونجاست، بزنش!
اسلحه اش را برداشت،
نشانه گرفت،
نفسش را حبس کرد،
ولی ناگهان اسلحه اش را پایین آورد!
گفتم: چرا نزدی؟
گفت: داشت آب می خورد.
به مناسبت شب حضرت قاسم (ع)
مجروح که شد و دستش که قطع شد
در حالت شهود رفت
از یک طرف آسمانیان را دید
از طرفی رفقایش را در زمین
گفتند می آیی یا می مانی
شهید مدافع حرم بی بی حضرت زینب (س) برادر بسیجی محمد حسین سراجی از استان قم که در عملیات آزاد سازی نبل و الزهرا به فیض شهادت نائل آمد . شادی روحش صلوات
از دوستان و هم کلاسی های دوران دبستان.
اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک
لینک آپارات
http://www.aparat.com/v/gzQye
شب عاشورا بود و ما سینه میزدیم....
آنها آمدند و سربازها بهشدت با مشت و لگد و چوب کتک زدند. بعد از آن سربازها نفس نفس زنان عقب کشیدند. ضابط احمد یک عالمه عربی بلغور کرد و آخرش گفت: «عشر عشر اعدام!» بعد از آن رفتند و در را بستند.
پس از باز کردم معبر مین...
به سیم خاردار حلقوی رسیدند که به هیچ عنوان نمی شد آن را قطع کرد.
چون اگر سیم را قطع می کردند ، سیم ها جمع شده و معبر منفجرمی شد.
خبر رسید که گردان پشت سیم خاردارهای حلقوی گیر افتاده ،
از مکالمات بی سیم معلوم بود برادر کاوه اصرار دارند که کار زودتر شروع شود.
درهمین حین یک جوان به روی سیم های خاردار خوابید
چرا دستت را بستند من نمی دانم
چرا تورا زنده در خاک کردندمن نمی دانم
ولی این را می دانم
که چه داغ سنگینی بود وقتی تورا اوردند با دست و پای بسته
که باصورت به گودال افتاده بودی
آه از فریادهای در سینه مادران و خواهران و همسران چشم به راهتون
ما را ز خاندان کرم آفریدهاند
یک موج، از تلاطم یَم آفریدهاند
ما را فدائیان پسرهای فاطمه(س)
"ما را شهید میر و علَم آفریدهاند"
ما را به اعتبار عنایات فاطمه(س)
گریه کنان حضرت غم آفریدهاند
بهر بریدن سر اولاد عمر و عاص
در جان ما غرور و غژم آفریدهاند
هر یک ز ما حریف دو صد لشکر یزید!!
(زین رو ز شیعه عده کم آفریدهاند)
دجّال ها و حرمله ها را مهاجم و ...
... ما را "مدافعان حرم" آفریدهاند
. . .
سیّد علیِ خامنه ای (پیر عشق) گفت:
"فریاد را علیه ستم آفریده اند"
به حبیب گفتم وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو
آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . . !
امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند…..