چرا دستت را بستند من نمی دانم
چرا تورا زنده در خاک کردندمن نمی دانم
ولی این را می دانم
که چه داغ سنگینی بود وقتی تورا اوردند با دست و پای بسته
که باصورت به گودال افتاده بودی
آه از فریادهای در سینه مادران و خواهران و همسران چشم به راهتون
ما را ز خاندان کرم آفریدهاند
یک موج، از تلاطم یَم آفریدهاند
ما را فدائیان پسرهای فاطمه(س)
"ما را شهید میر و علَم آفریدهاند"
ما را به اعتبار عنایات فاطمه(س)
گریه کنان حضرت غم آفریدهاند
بهر بریدن سر اولاد عمر و عاص
در جان ما غرور و غژم آفریدهاند
هر یک ز ما حریف دو صد لشکر یزید!!
(زین رو ز شیعه عده کم آفریدهاند)
دجّال ها و حرمله ها را مهاجم و ...
... ما را "مدافعان حرم" آفریدهاند
. . .
سیّد علیِ خامنه ای (پیر عشق) گفت:
"فریاد را علیه ستم آفریده اند"
حمله شدید اللحن شهید آوینی به لیبرالیست های وطنی و اسلام رحمانی:
نهدید دشمنان داخلی و نشریات غربزده با آرپی جی رزمندگان اسلام
چه باید کرد؟ به راستی ما فرزندان انقلاب اسلامی و طلیعه داران تمدن دینی فردای جهان با این جماعت پطرهای نه چندان کبیر که اصلاً مبانی تفکر ولایی ما را نمی فهمند و همه چیز را مثل کامپیوتر های لاشعور فقط همان طور می شنوند که برایشان برنامه ریزی شده است، چه کنیم؟ می گوییم «درد دین»، می گویند «دموکراسی»؛ می گوییم «ولایت»، می گویند «واپس گرایی»؛ می گوییم «فقاهت»، می گویند «مدیران و کارشناسان و فراغت آفرینان»...
از وقتی دور برم را شناختم، دیدم تنها کشوری که جرات کرده روبروی قلدر هفت تیرکش، دنیا بایستد ایران است!
من خوشحالم که ایرانی هستم، نه به خاطر کوروش، که نمیشناسمش.
حتی اگر استوانه صلحش را اولین سند حقوقبشر بدانند، آخر هر قدر هم سعی کنم آنرا نمیتوانم بخوانم، چه کنم املم و اعتمادی به مترجم های انگلیسی و یهودی خط میخی ندارم!
خمینی را که شناختم خوشحال شدم، که هر چند بار بخواهم، میتوانم وصیت نامه اش را بخوانم و حقوق انسان را در آن ببینم.
وقتی مین در دستم منفجر شد احساس آرامش کردم و دیگر هیچ چیزی نفهمیدم.
چشم هایم نابینا و دو دستانم از مچ و پای سمت راستم از زیر زانو قطع شدند.
چشم هایم نیز ۳۰ سال در حسرت دیدن می سوزد اما تخریب چشمهایم نه تنها آزرده ام نکرد بلکه روحم را نوازش داد.
نقل از جانباز قطع عضو سید جلال روغنی
و من چه می دانم که او چه می گوید
پک دوم استیکرهای تلگرام وصیتنامه شهدای روحانی دامغان
روحانی شهید مجتبی مطلبی نژاد
امروز سالگرد عملیات کربلای چهاره.... عملیاتی که قصه غربتشو بیست و نه سال بعد خیلی ازمردم فهمیدند ...که چه خبر بوده ...چه هنگامه ای بوده...وچه مظلومیتی بوده....تازه اونهم باز خوده بچه های غریب غواص مجبور شدند روایت کنن ....آره ،خوده بچه های غواص....همون ١٧٥نماینده ای که سالها بعد با دستان بسته اومدند و مردم هاج و واج داشتند با داستان عجیبی مواجهه میشدند ....خودمونی بگم این تازه ذره ای از داستان غربت و مظلومیت سربازان خمینی. بود..آره ذره ای..چه بسیار غواص و یا رزمنده های دلاور ایرانی بودند که غریبانه و گمنام جان خودشونو فدای عشق به این مملکت و آرمانهاشون کردندو هنوز هم گمنام هستند،..نمیدونم چی باید بگم ولی اینقدر میدونم که از هر قبیله و قماشی که باشیم همیشه مدیون اینهاییم....یاعلی(دل نوشته مجتبی کرامت)