🌈لطـفا تاآخـــر حتما بخوانید👇
❣کجایید ای شهیدان خدایی
❣بلا جویان دشت کربلایی‼️
✍ قلندر تبریزی
❤️🍃خانمی داستانی برایم تعریف کرد که نه حزب اللهی بود و نه چادری ....! که باید با جان دل شنید....
🌈لطـفا تاآخـــر حتما بخوانید👇
❣کجایید ای شهیدان خدایی
❣بلا جویان دشت کربلایی‼️
✍ قلندر تبریزی
❤️🍃خانمی داستانی برایم تعریف کرد که نه حزب اللهی بود و نه چادری ....! که باید با جان دل شنید....
تک تیرانداز را صدا زدم
گفتم: اوناهاش، اونجاست، بزنش!
اسلحه اش را برداشت،
نشانه گرفت،
نفسش را حبس کرد،
ولی ناگهان اسلحه اش را پایین آورد!
گفتم: چرا نزدی؟
گفت: داشت آب می خورد.
مجروح که شد و دستش که قطع شد
در حالت شهود رفت
از یک طرف آسمانیان را دید
از طرفی رفقایش را در زمین
گفتند می آیی یا می مانی
شب عاشورا بود و ما سینه میزدیم....
آنها آمدند و سربازها بهشدت با مشت و لگد و چوب کتک زدند. بعد از آن سربازها نفس نفس زنان عقب کشیدند. ضابط احمد یک عالمه عربی بلغور کرد و آخرش گفت: «عشر عشر اعدام!» بعد از آن رفتند و در را بستند.
پس از باز کردم معبر مین...
به سیم خاردار حلقوی رسیدند که به هیچ عنوان نمی شد آن را قطع کرد.
چون اگر سیم را قطع می کردند ، سیم ها جمع شده و معبر منفجرمی شد.
خبر رسید که گردان پشت سیم خاردارهای حلقوی گیر افتاده ،
از مکالمات بی سیم معلوم بود برادر کاوه اصرار دارند که کار زودتر شروع شود.
درهمین حین یک جوان به روی سیم های خاردار خوابید
1 مهر سال 59 بود.
از ماموریت برون مرزی باز می گشت.
هنگام فرود در پایگاه هوایی همدان،
جنگنده های عراقی باند فرودگاه را بمباران کردند.
مجبور به اوج گیری شد،
اما به علت کمبود سوخت هر دو موتورش را از دست داد.