یاران شهر، یار

وبلاگی در خصوص شهدا

یاران شهر، یار

وبلاگی در خصوص شهدا

مشخصات بلاگ

با سلام و عرض ادب
در این وبلاگ قصد دارم در خصوص شهدا مطلب بنویسم. همچنین کارهایی که در این خصوص انجام میدم را در این وبلاگ قرار میدم.
خوشحال میشم با نظرات و ایده های خود راهنمایی کنید.
یا علی

آخرین نظرات
  • ۱۲ مهر ۹۵، ۱۳:۲۶ - د‌ل‌باخته ..
    آه...

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «و من نمی فهمم که او چه می گوید» ثبت شده است

🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙

🌷همین‌ها هستند که به ثمر رسیده‌اند!🌷

✅ هنوز انقلاب پیروز نشده بود و حضرت امام(ره) در تبعید به سر می‌بردند.

✅ یک روز صبح که می‌خواستم او را برای نماز از خواب بیدار کنم،

دیدم بیدار است و ناراحت.

❓پرسیدم:

چی شده مادر؟

  • seyed javad hoseini

تک تیرانداز را صدا زدم

گفتم: اوناهاش، اونجاست، بزنش!

اسلحه اش را برداشت،

نشانه گرفت،

نفسش را حبس کرد، 

ولی ناگهان اسلحه اش را پایین آورد!

گفتم: چرا نزدی؟

گفت: داشت آب می خورد.

  • seyed javad hoseini

مجروح که شد و دستش که قطع شد

در حالت شهود رفت

از یک طرف آسمانیان را دید

از طرفی رفقایش را در زمین

گفتند می آیی یا می مانی

  • seyed javad hoseini

شب عاشورا بود و ما سینه می‌زدیم....

آنها آمدند و سربازها به‌شدت با مشت و لگد و چوب کتک ‌زدند. بعد از آن سربازها نفس نفس زنان عقب کشیدند. ضابط احمد یک عالمه عربی بلغور کرد و آخرش گفت: «عشر عشر اعدام!» بعد از آن رفتند و در را بستند.

  • seyed javad hoseini

23 ساله بود که شهید شد.

مادرش می گوید از سن 13 سالگی نماز شبش قطع نشد...

نمازاول وقت چیزی بود که برایش از نان شب مهمتر بود.

گاهی بعضی کارهایش همه را متعجب می کرد...

مثلا بین هر دو رکعت نماز شبش کمی می خوابید و دوباره بیدار می شد. وقتی علت این کارش را پرسیدند گفت: آدم باید نفسش را سختی بدهد تا پاک شود.

و من چه می دانم که او چه می گوید

شهید سید احمد پلارک

شهیدی که قبرش بوی گلاب می دهد

  • seyed javad hoseini

خیلی اصرارداشت که برود،

یک روز آمد و گفت مادر جان شما پنج پسر داری  بالاخره باید زکات و خمس این بچه ها را بدهی.

سوال من از شما این است که فردای محشر اگر حضرت زهرا (س) از شما بپرسد شما که چند پسر داشتی چرا یکی را برای دفاع از حرم دخترم نفرستادی چه جوابی داری؟

با همین جملات و حرف‏ها دل من را به دست آورد و رضایتم را جلب کرد...

و من چه می دانم که او چه می گوید

شهید مدافع حرم عبدالله باقری

  • seyed javad hoseini

شب ، باد ، موج ، طوفان

وقتی به آب زدیم ... ، آرام بود.

اما یکدفعه همه چی به هم ریخت.

آنقدر بالا و پایین رفتیم و به هم خوردیم که چند بار آرزوی مرگ کردیم.

غواص بودیم و خط شکن.

  • seyed javad hoseini

وقتی مدت زیادی چیزی در دهانش نباشد، دهانش تاول می‌زند و مجبوریم گاهی مقدار کمی مایعات یا آبمیوه از راه دهان به او بدهیم که این کار نیز بعضاً دردسرساز می‌شود و ممکن است ذراتی هر چند کوچک از میوه‌ها در گلویش فرو روند و موجب اذیت و آزارش شوند که باید سریع آنرا از گلو خارج کنیم.

  • seyed javad hoseini

وقتی خواهرش قرآن را جلوی صورتش می‌گذارد و او با زبان آن را ورق می‌زند و با چشم‌هایش کلمات خدا را دنبال می‌کند، آنجاست که می‌فهمی «آقا فتح‌الله»، این جانباز قطع‌ نخاعی سال‌های توپ و تانک حرف‌های زیادی توی سینه‌اش دارد که زبانش برای بیان آن حرف‌ها او را یاری نمی‌کند. گاهی قطره اشکی که از گوشه چشم‌اش روان می‌شود، همه ناگفته‌های هشت‌ساله جنگ را برای تو بیان می‌کند.

و من چه میدانم که او چه میگوید

  • seyed javad hoseini

وقتی مین در دستم منفجر شد احساس آرامش کردم و دیگر هیچ چیزی نفهمیدم.

چشم هایم نابینا و دو دستانم از مچ و پای سمت راستم از زیر زانو قطع شدند.

چشم هایم نیز ۳۰ سال در حسرت دیدن می سوزد اما تخریب چشمهایم نه تنها آزرده ام نکرد بلکه روحم را نوازش داد.

نقل از جانباز قطع عضو سید جلال روغنی

و من چه می دانم که او چه می گوید

  • seyed javad hoseini