یاران شهر، یار

وبلاگی در خصوص شهدا

یاران شهر، یار

وبلاگی در خصوص شهدا

مشخصات بلاگ

با سلام و عرض ادب
در این وبلاگ قصد دارم در خصوص شهدا مطلب بنویسم. همچنین کارهایی که در این خصوص انجام میدم را در این وبلاگ قرار میدم.
خوشحال میشم با نظرات و ایده های خود راهنمایی کنید.
یا علی

آخرین نظرات
  • ۱۲ مهر ۹۵، ۱۳:۲۶ - د‌ل‌باخته ..
    آه...

مرا که دیده به دیدار دوست پرکردم                         حلال نیست که بر هم نهم به تیر از دوست

و گر چنان که مصوّر شود گریز از عشق                     کجا روم که نمی‌باشدم گریز از دوست

شهادت بلوغ عاشقان است ، زیباترین واژه در فرهنگ عشق ، صدرنشین الفاظ در مکتب معرفت و استوارترین معنی در سنجش قاموس حیات

ایوان قدس عشق تمام تقدسش را از آب دستانی می‌بیند که در قامت بلند نماز معنایشان قیام به سجود نشست و کشتی زرنگار عشق در ساحل امن ایمانشان کلاه عقل از سر فکند. شهیدانی که در بارش آب تیغ سیم تن جانشان را در طلب نرگس بینای عشق به حراج آوردند و آوای ارجعی الی ربّک را به گوش نفس مطمئنّه شان ادراک کردند.

  • seyed javad hoseini

راوی خاطره برادر رزمنده علی خراسانی

خاطراتی در رابطه با شهیدسیدحسن شاهچراغی سنگر ساز بی سنگر من با ایشان از زمان نوجوانی و جوانی تا زمان جنگ بسیار دوست بودم در زمان نوجوانی با هم بازی های محلی و فوتبال با توپ پلاستیکی بازی می کردیم.

شهید سید حسن در رابطه با قدرت بدنی در همان زمان نوجوانی بسیار نیرومند بودند هیچ کدام از ما و یا تیم مقابل به قول معروف به گرد ایشان هم نمی رسیدیم و از طرفی دیگر اخلاق ایشان هم بی نظیر بود یعنی اینکه با همه زود ارتباط برقرار می کرد با هم سن و سال های خود و بزرگتر  از خود ارتباط خیلی خوبی داشت خود گذشتگی در چهره ایشان همیشه نمایان بود همیشه به مردم احساس خوب داشت.

  • seyed javad hoseini

مادر شهید می گوید دوران کودکی شهید سید حسن به سختی گذشت در دوران کودکی سید حسن چندبار مریض شد چون در خورزان امکانات درمانی و بهداشتی وجود نداشت یک بار او را به دوش خود گرفتم تا روستای فخر آباد بردم و بار دیگر باز او مریض شد او را به شهرستان دامغان بردم در حالی که هیچ مقدار پول نداشتم و با مشکلات فراوان او را به درمانگاه بردم.

  • seyed javad hoseini

«شهادت»؛ 

نوعی؛ «مدیریت» است، 


آدم‌های «معمولی»؛ 

خیلی هم که «موفق» باشند؛ 

«زندگی» خود را؛ 

«مدیریت» می کنند؛ 


اما «شهدا»؛ 

«مرگ» خود را نیز؛ 

«مدیریت» میکنند.

«شهادت»؛ 

یعنی؛ «زندگی‌مان» را؛ 


کجا؛ «خرج کنیم»؛ 

که؛ «زندگی دیگران»؛ 


«معنی» پیدا کند.

  • seyed javad hoseini

دشمن با خمپاره و توپ‌هایش خاکریز‌ها را به شدت زیر آتش گرفته بود. یک لحظه صدای سوت خمپاره و یا انفجار توپ قطع نمی‌شد. از سوی دیگر نیروهای اطلاعات عملیات عراق، برای شناسایی از تاریکی شب استفاده کرده، قصد نفوذ در خطوط دفاعی ایران را داشتند. باید کاملاً آماده و هوشیار می‌بودیم. کاملاً‌ حواسمان جمع بود تا جلوی هرگونه نفوذ و یا حمله‌ی دشمن را بگیریم.
ناگهان صدای مشکوکی توجه ما را جلب کرد. صدا از گوشه‌ی سنگر می‌آمد. آماده‌ی دفاع شدیم. ولی انگار صدای غمگین، همراه با آه و ناله بود. با احتیاط به طرف صدا رفتیم. مثل این‌که کسی در سجده بود و مشغول مناجات و گریه و دعا. دقت کردیم. صدا آشنا بود. او عباس‌علی بود.

  • seyed javad hoseini

«... چه فیضی از این بالاتر که در چنین عصری، در رکاب رهبر مستضعفین جهان به درجه‌ی شهادت نایل شویم که مانند شهادت در رکاب پیامبر صلوات‌الله علیه و حسین علیه‌السلام است.»
این سرباز کوچک امام زمان در پیام خویش به ما اینگونه خطاب می‌کند:
«... سوگند به خون سرخ شهیدان، سکوت و بی‌تفاوتی در پیش‌گاه این همه ایثار، بی‌انصافی است... تاریخ، فردا این این بی‌تفاوتی‌ها و کم‌کاری‌ها را نخواهد بخشید... همیشه در خط امام باشید و این افتخاری ابدی است.
عباس‌علی در چهارمین نامه‌اش خطاب به خانواده نوشته بود:
« امیدوارم که مرگ همه‌مان در راه خدا باشد. اگر ناراحتی در زندگی پیش می‌آید ناراحت نباشید، صبر داشته باشید، خدا با صابرین است. همیشه مهر و محبت همدیگر را در دل داشته باشید.».

  • seyed javad hoseini
زندگی نامه روحانی شهید محمدحسن پریمی
روحانی شهیدمحمدحسن پریمی
ولادت:
شهید محمدحسن پریمی فرزند غلامحسین در سال 1340 هـ . ش در خانواده‌ای دیندار و عاشق اسلام و ولایت در روستای مجیدآباد دامغان دیده به جهان گشود. محمدحسن تحصیلات ابتدائی خود را در مدرسه ابتدایی روستای خورزان گذراند و در حین درس به پرش نیز در امر کشاورزی کمک می‌کرد. پس از مدتی شهید به دامغان عزیمت کرد و حرفه جوشکاری را پیش گرفتند. در سال‌های حضور در دامغان با کسب اجازه از پدر و علاقه شدید به فراگیری علوم دینی وارد حوزه علمیه شدند. محمدحسن دو سال در حوزه علمیه دامغان تحصیل کردند سپس به قم عزیمت نمودند و با شروع جنگ از طریق بسیج به جبهه رفته و در دو مرحله در جبهه حضور داشته و به جنگ با دشمن پرداخت.
فعالیت‌های انقلابی شهید
محمدحسن در دوران پرتلاطم انقلاب همواره یکی از جوانان پرشور و فعال انقلابی به شمار می‌رفت و از اینکه صدا و سیمای آن روز مطالبی در طرح رژیم شاهنشاهی می‌گفت اشک می‌ریخت و از اینکه قدرت تعطیل کردن آن را نداشت ابراز ناراحتی می‌کرد.
محمدحسن در طی سال‌های فعالیت انقلابیش چندین بار دستگیر شدند که چند بار آن با شکنجه‌های دردناک همراه بوده است.
فعالیت در ستاد مبارزه با مواد مخدر:
محمدحسن حدود 6 ماه در گروهی که تحت مسئولیت آقای خلخالی در کشور شکل گرفته بود برای مبارزه با مواد مخدر در شهرستان دامغان مشغول فعالیت شدند و چندین بار به شاهرود و سبزوار و روستاهای اطراف دامغان رفتند و در مدت حضور نه چندان زیادش در این ستاد توانست با ترفندهای مختلف چندین قاچاقچی مواد مخدر را به مقدار فراوانی تریاک دستگیر نماید.
تفکر محمدحسن نسبت به بنی‌صدر:
محمدحسن از همان ابتدا نسبت به بنی‌صدر و کارهای او مشکوک بود و لحظه‌ای هم نمی‌توانست او را به عنوان یکی از سران کشور قبول داشته باشد و همه از تنفر او نسبت به بنی‌صدر آگاهی کامل داشتند بنابراین هیچ کس جرأت تعریف و تمجید از بنی‌صدر را در حضور محمدحسن نداشت و هر جا که از بنی‌صدر که خود را پرچمدار تفکر لیبرالی در ایران می‌دانست صحبتی به میان می‌آمد، فریادش بلند می‌شد و می‌گفت: «اینها خائن هستند و باید مواظب خیانت اینها و ملت و کشور باشیم» البته باید متذکر شد که محمدحسن هیچ گاه بدون مدرک و آگاهی کافی چیزی نمی‌گفت و در مورد بنی‌صدر نیز اگر چیزی می‌گفت با سند بوده و همواره می‌کوشید با مدارک موجود چهره‌ی واقعی بنی‌صدر را برای دیگران آشکار کند.
مجروح شدن محمدحسن
با شروع جنگ یک دوره آموزشی 15 روزه دیدند و بلافاصله عازم جبهه‌های جنوب (آبادان) شدند. پس از مدتی حضور در جبهه از ناحیه پا مجروح شدند و به دامغان برگشتند اما هر چه دیگران اصرار داشتند که چگونگی زخمی شدنش را بگوید شهید فقط می‌گفتند: «چیزی نیست فقط خراشی کوچک است که آن هم به زودی خوب می‌شود.»
شهادت:
ساعت 8 صبح بهمن 1359 محمدحسن که در جبهه آبادان بود و لحظات آخر پست نگهبانی را سپری می‌کرد. موقع تعویض پست محمدحسن فرا رسید. محمدحسن پس از تحویل پست برای رفتن به محل استراحت در حال عبور از خط مرزی بود که ناگهان صدای مهیبی بلند شد. اری صدا صدای خمپاره‌ای بود که محمدحسن بوسیله آن شهید شد. محمدحسن از ناحیه سر مجروح و در خون غوطه‌ور شده و دست و پا می‌زد. او در همان حال عاشقانه و خالصانه و در حالیکه فقط 20 بهار را تجربه کرده بود به سوی معبود خویش پرواز کرد و نام پر افتخارش را به عنوان اولین شهید روحانی دامغان در تاریخ جنگ به ثبت رسانیدند.
  • seyed javad hoseini

روحانی شهید ابوالفضل خراسانی
استان : سمنان
شهرستان : دامغان
تولد : 1348
شهادت : 22/10/65_ شلمچه
عزیزانم ! امروز جمهوری اسلامی امانتی است که به ماسپرده شده است . وظیفه ی ما حفظ ونگهداری آن است ونگهداری از این امانت نیاز به دادن جان ومال دارد .
برادران عزیزم ! شما سلاح افتاده  مرا برگیرید وبرسینه بفشانید که تنها یادگار من است . جای خالی ام رادرسنگرها پرکنید که امروز درخت اسلام به آبیاری خون من وتو نیاز دارد:
لاله ی این چمن آلوده به رنگ است هنوز             سپراز دست میانداز که جنگ است هنوز
خواهرانم ! حجاب خود را کاملاً حفظ کنید که دشمن از سیاهی چادر شما بیشتر می ترسد تا خون سرخ من

  • seyed javad hoseini

با سلام

به لطف خداوند و عنایت شهدا، اولین نرم افزار اندروید وبلاگ، با عنوان یاران شهر، یار- جهت دسترسی آسان به مطالب وبلاگ، آماده ارائه شد.

دریافت با لینک مستقیم


نرم افزار یاران شهر، یار

همچنین نرم افزار در بخش نرم افزارهای مذهبی فروشگاه کندو قابل دسترس می باشد.

  • seyed javad hoseini

به گزارش راسخون به نقل از مشرق، اطلاعات دقیقی درباره زمان ایراد این سخنان وجود ندارد، به جز آن که در سال 1361 شمسی و در دیدار با جمعی از خانواده های شهدا و در نهاد ریاست جمهوری بیان گردیده.

امید آن که سایه سارِ وجود این پیشوای شهادت طلب، تا ظهور دولت یار، بر سر همه ی پیروانش مستدام باشد و خداوند متعال، توفیق شهادت در رکاب حضرت حجت(ارواح العالمین له الفدا) را روزی همه ی ما قرار دهد:

اشک امام خامنه ای برای یک آرزو | دانلود فایل

[متن قطعه صوتی]من به شما بگویم و به زیان بیاورم، هر وقت من فکر این را می کنم که این جنگ و این شهادت و این میدان های شرف و خون تمام بشود و ما بمانیم و بعد یک وقتی مثلا به تصادف بمیریم -که خیلی می میرند - به تب بمیریم، از تصور این فکر خدا شاهد است آن چنان قلبم فشار می آید.یک میدان مسابقه افتخار ابدی و الهی، یک میدان مسابقه بهشت، از این آدم گرفته بشود و آدم همین طور بمیرد. و این دعایی است که از قلب ما برمی آید ای کاش که مرگ ما هم، مثل مرگ بچه های شما باشد (گریه آقا و حضار) و من گمان نمی کنم که کسی باشد که حقیقت این جور مردن را بداند و این آرزو را نکند.بنده همیشه در دوران اختناق، در سخنرانی هایی که می کردیم، برای آن کسانی که در آن روزگار در این خط بودند، درباره مسائل گوناگون، همیشه می گفتم شهادت یک مرگ تاجرانه است، یک مرگ سود آور. حقیقت هم همین است. هیچ مردنی مثل شهادت نیست. إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ. از این روشن تر هیچ چیز نمی شود، هیچ سندی در دنیا نیست.خدا جان و مال مومنین را معامله می کند در مقابل بهشت. بعد بازش می کند: یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ  که در راه خدا مقاتله می کنند و جنگ می کنند فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ. می کشند و کشته می شوند. ببینید چقدر این خوب است؛ مثل همین ها [اشاره می کنند به تصاویر شهدا]، مثل بچه های شما.
  • seyed javad hoseini