یاران شهر، یار

وبلاگی در خصوص شهدا

یاران شهر، یار

وبلاگی در خصوص شهدا

مشخصات بلاگ

با سلام و عرض ادب
در این وبلاگ قصد دارم در خصوص شهدا مطلب بنویسم. همچنین کارهایی که در این خصوص انجام میدم را در این وبلاگ قرار میدم.
خوشحال میشم با نظرات و ایده های خود راهنمایی کنید.
یا علی

آخرین نظرات
  • ۱۲ مهر ۹۵، ۱۳:۲۶ - د‌ل‌باخته ..
    آه...

۲۵ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

یک ماه بعد از ازدواج برادرم ، در مرزعه بودم که حسین مرا میهمانی دعوت کرد و وقتی علت را پرسیدم گفت : می‌خواهم باز هم به جبهه بروم. به او گفتم : حالا نمی‌خواهی بروی چرا که تازه ازدواج کرده‌ای و همسرت در این محل غریب است و احساس غربت می‌کند مدتی صبر کن تا کمی آشنا شود آن وقت برو اما شهید در جواب گفت : « اسلام هم غریب است باید برویم تا اسلام را از غربت نجات دهیم » بنابراین از گردان موسی بن جعفر علیهما السلام در لشکر 17 علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان تیربارچی به جبهه اعزام شد.

                                                                              خاطره ای از خواهر شهیدحسین خراسانی

  • seyed javad hoseini

آخرین عملیاتی که شهید حسین خراسانی در آن حضور داشت کربلای 5 بود. حسین که عاشق کربلای حسین علیه السلام بود در عملیاتی به همین نام نیز به شهادت می‌رسد واقعاً چه رابطه‌ای بین عشق شهید به کربلا و شهادت او در کربلای5 بود ؟

در شب عملیات شهید کاملاً آرام و با طمأنینه بود و همچون دیگر دلاور مردان میدان عشق آرامش عجیبی داشت شهید در شب عملیات خطاب به دوستان طلبه خود گفت : شما طلّاب فقط به فکر شهادت خود هستید و نمی‌گذارید که ما شهید شویم اما این بار ، نوبت حسین بود و جواز شهادتش توسط ملائک با خون سرخ خودش امضاء شده بود.

  • seyed javad hoseini

راوی خاطره برادر رزمنده علی خراسانی

خاطراتی در رابطه با شهیدسیدحسن شاهچراغی سنگر ساز بی سنگر من با ایشان از زمان نوجوانی و جوانی تا زمان جنگ بسیار دوست بودم در زمان نوجوانی با هم بازی های محلی و فوتبال با توپ پلاستیکی بازی می کردیم.

شهید سید حسن در رابطه با قدرت بدنی در همان زمان نوجوانی بسیار نیرومند بودند هیچ کدام از ما و یا تیم مقابل به قول معروف به گرد ایشان هم نمی رسیدیم و از طرفی دیگر اخلاق ایشان هم بی نظیر بود یعنی اینکه با همه زود ارتباط برقرار می کرد با هم سن و سال های خود و بزرگتر  از خود ارتباط خیلی خوبی داشت خود گذشتگی در چهره ایشان همیشه نمایان بود همیشه به مردم احساس خوب داشت.

  • seyed javad hoseini

مادر شهید می گوید دوران کودکی شهید سید حسن به سختی گذشت در دوران کودکی سید حسن چندبار مریض شد چون در خورزان امکانات درمانی و بهداشتی وجود نداشت یک بار او را به دوش خود گرفتم تا روستای فخر آباد بردم و بار دیگر باز او مریض شد او را به شهرستان دامغان بردم در حالی که هیچ مقدار پول نداشتم و با مشکلات فراوان او را به درمانگاه بردم.

  • seyed javad hoseini

دشمن با خمپاره و توپ‌هایش خاکریز‌ها را به شدت زیر آتش گرفته بود. یک لحظه صدای سوت خمپاره و یا انفجار توپ قطع نمی‌شد. از سوی دیگر نیروهای اطلاعات عملیات عراق، برای شناسایی از تاریکی شب استفاده کرده، قصد نفوذ در خطوط دفاعی ایران را داشتند. باید کاملاً آماده و هوشیار می‌بودیم. کاملاً‌ حواسمان جمع بود تا جلوی هرگونه نفوذ و یا حمله‌ی دشمن را بگیریم.
ناگهان صدای مشکوکی توجه ما را جلب کرد. صدا از گوشه‌ی سنگر می‌آمد. آماده‌ی دفاع شدیم. ولی انگار صدای غمگین، همراه با آه و ناله بود. با احتیاط به طرف صدا رفتیم. مثل این‌که کسی در سجده بود و مشغول مناجات و گریه و دعا. دقت کردیم. صدا آشنا بود. او عباس‌علی بود.

  • seyed javad hoseini