یاران شهر، یار

وبلاگی در خصوص شهدا

یاران شهر، یار

وبلاگی در خصوص شهدا

مشخصات بلاگ

با سلام و عرض ادب
در این وبلاگ قصد دارم در خصوص شهدا مطلب بنویسم. همچنین کارهایی که در این خصوص انجام میدم را در این وبلاگ قرار میدم.
خوشحال میشم با نظرات و ایده های خود راهنمایی کنید.
یا علی

آخرین نظرات
  • ۱۲ مهر ۹۵، ۱۳:۲۶ - د‌ل‌باخته ..
    آه...

شهید مدافع حرم مسلم خیزاب

برایم گریه نکن چرا که خیلی ها برای جهاد و دفاع از حرم آماده اند و بی تابی شما بر همسران و فرزندان آنها تاثیر می گذارد و فردای قیامت جوابی برای آن ندارید.

و هچنین گفتند بعد از شهادتم رو بنده بینداز زیرا  نمیخواهم اگر دوست شما را ببیند ناراحت و دشمن خوشحال شود.

آن لحظه فکر کردم کار سختی باشد ولی بعد از شهادت ایشان متوجه شدم که چه توصیه بسیار ارزشمندی به بنده کرده اند بعد از آن که  بواسطه همین حجاب در مدارسی دعوت شدم  در یکی از همین مدارس مدیر مدرسه ازم خواستند در صحبت های پایانی خود نصیحتی به دانش آموزان بکنم من هم به آنها گفتم

از امروز ظهر نیت کنید؛ وضو بگیرید و از امروز چادر سر کنید و اگر برایتان مقدور نبود حداقل ۴۰روز برسر کنید تا در روز قیامت بواسطه همین ۴۰روز در پیشگاه حضرت_زهرا(س) سر بلند باشید و بعد از مدتی مدیر همان مدرسه  تماس گرفتند که تعدادی از دانش اموزان بعد از ۴۰ روزهم چادرشان را برنداشتند و این تاثیر برگرفته از عنایت حضرت زهرا(س) و خود شهید می باشد.


شهادت۹۴/۷/۲۶

  • seyed javad hoseini

شهید بــی سر  اثابت موشک  قطع شدن سر


بسیار خوش اخلاق و مهربان بود ... نماز اول وقت همیشه به من هم توصیه میکرد و بسیار حساس بود.... دایی خیلی بدش می اومد از غیبت همیشه با آرامش و آرام صحبت میکرد، بسیار به مردم منطقه کمک میکرد و مسئول بسیج سازندگی بود ، محمد علاقه زیادی به حضرت زینب داشت و تا در روضه ها اسم حضرت میومد صدای گریه اش بلند تر میشد… قبل از مام محرم میرفت تمام کار ها ی هییت رو انجام میداد مثلوشست وشو قالی ها ،تمیز کردن مهدیه و…

برای ایستگاه صلواتی می امد شروع به کار میکرد مانند بستن استیج. اینو بگم اگر محمد نبود کارمون لنگ میشد…

با اینکه محمد علاقه زیاد به اهل بیت داشت هر موقع که داشت برای اهل بیت کاری انجام میداد موقع نماز محمد را نمیدیدم و میرفت برای نماز اول وقت…

یکی از خصلت های محمد این بود کارشو انجام میداد چه دوستش باشه چه دشمن

  • seyed javad hoseini

1 مهر سال 59 بود.

از ماموریت برون مرزی باز می گشت.

هنگام فرود در پایگاه هوایی همدان، 

جنگنده های عراقی باند فرودگاه را بمباران کردند.

مجبور به اوج گیری شد،

اما به علت کمبود سوخت هر دو موتورش را از دست داد.

  • seyed javad hoseini

جوانان عزیز! آینده برای شماست؛

شمایید که باید این تاریخ را با عزتش نگه دارید.

                                              خرمشهرها در پیش است؛

نه در میدان جنگ نظامی، در میدانی که از جنگ نظامی سخت‌تر است؛ البته ویرانی‌های جنگ نظامی را ندارد،بالعکس آبادانی به دنبال دارد اما سختی‌اش بیشتر است.

 ۹۵/۳/۳

  • seyed javad hoseini

یاد باد

        آن روزگاران

                        یاد باد

سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر گرامی باد .

  • seyed javad hoseini

مشغول آشپزی بودم، آشوب عجیبی در دلم افتاد، مهمان داشتم، به مهمان‌ها گفتم: شما آشپزی کنید من الان بر می گردم. رفتم نشستم برای ابراهیم(شهید همت) نماز خواندم، دعا کردم، گریه کردم که سالم بماند، یک بار دیگر بیاید ببینمش. ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم. رنگش عوض شد و سکوت کرد، گفتم: چه شده مگر؟ گفت: درست در همان لحظه می‌خواستیم از جاده‌ای رد شویم که مین‌گذاری شده بود. اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند، می دانی چی می شد ژیلا؟ خندیدم.

 باخنده گفت: تو نمی‌گذاری من شهید بشوم، تو سدّ راه شهادت من شده‌ای؟ بگذر از من!


🌷شهیدابراهیم همت🌷

  • seyed javad hoseini

آقـا حمیـد قصه ی مـا ، جوون بـود و بـا کله ای پـر از بـاد ،

لات هـای محله هم کلی ازش حساب می بردنـد ،

خلاصه بزن بهادری بود بـرای خودش ! 

یـه روز مادر ایـن آقـا حمید ، ایـشون رو از خونه بیرون انـداخـت و گـفت :

بـرو دیگـه پـسر ِمـن نیستـی ، خستـه شـدم از بـس جـواب ِکـاراتـو

دادم ...

  • seyed javad hoseini

نحوه حرکت هر یک از گروهان‌های غواصی در اروندرود در والفجر هشت به صورت سه ستون با فاصله های ده متری از یکدیگر بود که برای جلوگیری از پراکندگی با رشته طنابی به هم متصل بودند. و این طناب حکایت‌ها دارد، زخمی‌ها که می‌دیدند قادر به ادامه راه نیستند و وجودشان باعث توقف حرکت است، صحنه‌‌ای عجیب را به نمایش می‌گذارند! آرام طناب را رها می کردند و خودشان را به امواج اروند می‌سپردند و می‌رفتند...


مثنوی حماسی علی محمد مودب با عنوان «به غیر سجده، نصیبم ز خاک چیزی نیست»


سکوت وارم و دانی که حرف­‌ها دارم

بسا حکایت ناگفته با شما دارم

  • seyed javad hoseini

23 ساله بود که شهید شد.

مادرش می گوید از سن 13 سالگی نماز شبش قطع نشد...

نمازاول وقت چیزی بود که برایش از نان شب مهمتر بود.

گاهی بعضی کارهایش همه را متعجب می کرد...

مثلا بین هر دو رکعت نماز شبش کمی می خوابید و دوباره بیدار می شد. وقتی علت این کارش را پرسیدند گفت: آدم باید نفسش را سختی بدهد تا پاک شود.

و من چه می دانم که او چه می گوید

شهید سید احمد پلارک

شهیدی که قبرش بوی گلاب می دهد

  • seyed javad hoseini

سه راه مرگ، مجروح، گلوله تانک و شهید

در سه راه مرگ تعداد زیادی مجروح بود که برای انتقال به عقب فقط یک نفربر داشتیم.

سعی می کردیم تا جایی که امکان داره تعداد زیادی مجروح در نفربر جا بدیم.

هر جوری بود اونها رو هل می دادیم تو تا برن عقب

راننده هی داد میزد دیگه جا نیست ما اصلا گوش نمی دادیم.

تا نفر بر راه افتاد

  • seyed javad hoseini